3 گر که سوزانی بسوزان مفت شصتت بازهم
گر بیمرانی بیمران مفت شصتت بازهم
گر گریزانی از این وامانده در تالاب عشق
آمدم افتان و خیزان مفت شصتت بازهم
عشق را گهواره جنبانم چه شهوا کودکی
گر نجنبانی نجنبان مفت شصتت بازهم
ای شراب انگبین ای نازل از باغ بهشت
گر ندادی زره ای زان مفت شصتت بازهم
جاریم از کوه سینه جسته ام در چشم تو
ای دریغ از قطره باران مفت شصتت بازهم
ای که رگهایم بنامت سخت هورا می کشند
می شنیدم از سر جان مفت شصتت بازهم
ای که قاب عکسهایم بی نقاب تو خموش
هر نفس بی همجواران مفت شصتت بازم
ای سبوی پر تهی گشتم زتو
پر کن از روح بهاران مفت شصتت بازهم
ای سراپا شعله بودن زتو سر می کشد
سوختم من شعله واران مفت شصتت بازهم
از هزاران صد هزاران شهر در گیسوی تو
وای بر بی خانمانان مفت شصتت بازهم
در میان چشهایت آسمانها لانه دارد
وای مابی آسمانان مفت شصتت بازهم
در میان چشمهایت آسمانها ناله دارد
وای ما بی آسمانان مفت شصتت بازهم
در میان عشوه هایت قتل ها سر می زند
وای بر این جان بی جان مفت شصتت بازهم
کاروانهای تشنه صحرای بر آب تواند
وای بر این تشنکامان مفت شصتت بازهم
ای بهاری.ای بهار ناگهانی مست مست
وای بر حال خماران مفت شصتت ای پری
قاراب